یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

۴ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

دیروز بعد از مدتها به شوربزن (ملک پدربزرگم) رفتیم که الان نگهداری ازش به عهده ی دایی کوچکیمه.

من روزهای کودکی زیادی رو اونجا بازی کردم 

یه روز از روزهای خیلی قدیمی داشتیم با پسردایی ها و پسر خاله هام اونجا بازی میکردیم.بازی کنار استخر بزرگی بود که پشت خونه قرار میگیره. استخر عمق تقریبی دو متر و نیم داره 

اون روز داشتیم ادای ماهیگیری درمیوردیم. هرکی یه تیکه چوب خشک دستش بود و سرش رو تو آب فرو میکرد و ژست صبر میگرفت تا ماهی خیالی طعمه ی خیالی رو بگیره و صید شه.

پنج تا بچه کوچیکتر از هشت سال بودیم که لب اون استخر گنده نشسته بودیم

علی، داداشم اون موقع شاید چهار سالش بود. یهو چوبش افتاد توی آب و ما تا بیایم بهش بگیم میریم یه چوب دیگه پیدا میکنیم اون پریده بود تو استخر و داشت جلوی چشممون دست و پا میزد

ما با تموم بچگیمون موقعیت خطر رو به سرعت تشخیص دادیم و دویدیم توی خونه و گفتیم علی افتاده تو استخر 

چند لحظه ای هیچکس باورش نشد و فکر کردن ما شوخی میکنیم و طی چند ثانیه گریه ی ما بهشون ثابت کرد که داریم راست میگیم

مهرنوش (مادر مارال) اون موقع شاید بیست سالش بود دوید و با یه شیرجه حرفه ای و آموزش های نجات غریقی که دیده بود و مدرکش رو داشت علی رو کشید بیرون و بعد چند لحظه بی صدایی و ناگهان سرفه های علی برای کشیدن هوا به داخل ریه هاش! گریه های مامان و من و بقیه و آرامش بعد از طوفان :) 

حالا بعد از نزدیک بیست سال کنار اون استخر وایساده بودم و داشتم فکر میکردم علی الان توی آبی که نصف بیشتر استخر رو پر کرده میتونه به راحتی راه بره و ککش نگزه! علی ولی هنوز میتونه آسیب پذیر باشه 

خاطره های محو و قشنگ من از اون فضا و اون خونه بیشمارن ولی هر وقت اون استخر رو میبینم اون خاطره یادم میوفته و با این حال من عاشق این استخر اسرارآمیز و گنده م