یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

ان‌در امیدواری

جمعه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۳، ۰۹:۰۹ ب.ظ

وقتی آدما میزنن تو برجکت و ناامیدت میکنن تبعا ناراحت میشی! ولی گاهی این ناراحتی واسه اینه که هی تو دلت بهش میگی حیف! حیف تو بشر! چرا خودتو پیش من حیف کردی اخه؟ الاغ!

من از این ناراحتی بیشتر ناراحت میشم :))))

امشب تو ماشین که داشتم از پیش ف برمیگشتم 

نوبهاری از محسن نامجو رو گوش کردم

یاد قدیم افتادم 

قدیما که خیابونای بندر رو تنهایی با ماشین گز میکردم و ادما رو نگاه میکردم!

امشب از آینه ی ماشین، تو ماشین عقبی رو نگاه میکردم

و محسن نامجو میخوند کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری 

عین یه سکانس تمام و کمال بود 

یه مرد و زن خندون که داشتن یه دختر کوچولو رو ناز میکردن و بلند میخندیدن و بابا دخترو بغل کرد و نشوند پشت فرمون 

محسن نامجو میخوند: عمری دگر بباید بعد از وفات ما را

و من با حسرت انگشتمو گاز میگرفتم و سعی میکردم به چراغ سبز بعدی برسم‌ که حداقل کمتر این خانواده خوشبخت رو ببینم و حسودیم شه :))) 

 

رفتم اینستاگرام و استوری کردم : ان‌-در امیدواری

که یادمون باشه ما حسرت خوردیم 

  • sid

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی