یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

از عشقم به سفالگری بخوام بگم باید برگردم به خیلی عقب وقتی انقدری بچه بودم که دبستان میرفتم و میدیدم که بچه ها تو تلویزیون وقتی ازشون میپرسن برنامه‌ت برای تابستون چیه یکی از جوابای رایجشون کلاس سفالگری بود

من اما نه هیچوقت به پدر مادرم گفتم و نه تا به امروز تو هیچ کلاس سفالگری شرکت کردم! مثل خیلی دیگه از علایق گفته و نگفته

اما قرنطینه که بودیم برای اولین بار برای خودم یه قدم برداشتم و گل خریدم و ابزاری که اصلا نمیدونستم به چه کار میاد

شبا وقتی همه میخوابیدن یه موزیک میذاشتم و با گلم ورمیرفتم و باهاش کاسه و بشقاب و عروسک و برگ و قارچ و هرچی که ذهن ناخلاقم بهم میگفت بساز میساختم

یه چیزی که هست که نمیدونم خوبه یا بد اینه که من نمیتونم از روی کسی چیزی بسازم! باید حتما صاحب ایده باشم :)))))البته ایده های خفنی ندارم معمولا

از تجربه‌م با گل بخوام بگم باید به کلمه ی بی نظیر پناه بیارم! لذتبخش بود شکل دادن، ساختن، یه کار باستانی و معنادار بود 

وقتی میذاشتمش تو آفتاب که خشک شه و بعد به دیواره‌ی شکننده‌ش با ناخن ضربه میزدم و صداشو گوش میکردم نمیتونستم از سر ذوق لبخند نزنم

من اصلا در واقع سفالگری نکردم ولی همون چند ساعت گل بازی تونست بهم یاد بده اگه ترک افتاد نترسم! آب بزنم و ماساژ بدم و بهش وقت بدم! اگه خواستم بسازم باید ذره ذره گل اضافه کنم! و یه سری تکنیک های شاید از بن غلط دیگه! ولی من حداقل صاحب یه تجربه ی به درد بخور شدم

بعد این همه سال زندگی اون چند صباحی که قرنطینه بودیم خیلی دوران بامعنایی برای من شد 

یه خودسازی واقعی و ملموس اما نامحسوس

از این روزام بخوای بدونی باید بگم همه چیز شگفت آوره  و معمولیه

اتفاق خاص و ویژه ای نیوفتاده

روند تحصیل کژدار و مریز ادامه داره

روند روابط هم همینطور

و خلاصه هستیم 

راستی یه بار دیگه هم پویانو دیدم ولی حس خاصی در من ایجاد نکرد که بخوام ازش بنویسم 

شما چه خبر :))