یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

۲ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

مهرنوش بعد زایمان و به دنیا اوردن مارال یه جمله ای گفت که شاید چیز خاصی هم نبود ولی الان بعد تقریبا سه سال هنوز که هنوزه تو ذهنم هست

گفت خیلی درد داشتم انقدر درد داشتم که یه لحظه به خودم اومدم و گفتم من برای چی این کارو دارم میکنم؟ من اینجا چیکار میکنم اصلا! ارزششو داره واقعا؟

منم وقتی خیلی تحت فشارم این سوال رو زیاد از خودم میپرسم

من اینجا چیکار میکنم؟ چی منو به اینجا رسونده؟ چی منو وادار به تحمل کردن و دووم اوردن میکنه؟

امروز در گرند راند جراحی دکتر ب اون بالا داشت به شدت اذیت میشد فقط برای اینکه در سی تی اسکن مریض نمیتونست به هر دلیل یه مجرا رو شناسایی کنه! حالا هرچی اصلا بی سوادی

من جای اون به این فکر میکردم که چرا؟ چرا باید بذاری اینجوری باهات برخورد شه! بعد چهار سال سگ دو زدن تو این خراب‌شده بدون ذره ای احترام و مزایا 

امسال برادرش رو هم از دست داد! بر اثر کرونا! یکی از ده ها پزشکی که به خاطر بی مسئولیتی و خودخواهی ماها فوت کردن. حالا اون بالاست و هیشکی هیچی براش مهم نیس به جز اون مجرای کوفتی که اون ندیدتش

میدونم که شاید شما برای تک تک این تخریب ها دلیلی توی ذهنتون داشته باشید. اموزش! جون مریض! حساسیت کار! اگه عزیز خودت بود هم ...! و هزاران چیز این شکلی

ولی دکتر ب هم آدمه... اشتباه میکنه و میتونه مجرا رو شناسایی نکنه اصلا میتونه بلد نباشه! چرا اینجوریه؟ ارزششو داره دکتر ب؟ من از خودت میپرسم! داره؟