یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

۱ مطلب در آبان ۱۴۰۲ ثبت شده است

لم دادم روی مبل و پامو گرفتم جلوی بخاری که گرم شم :) از اون طرف پنجره رو باز کردم که بو و صدای بارون بیاد توی اتاقم!

زبان خوندنم خورده به جاهای سختش! همه میگفتن که از یه جایی به بعد frustration اتفاق میوفته ولی شنیدن کی بود مانند دیدن؟

استرس و خستگی و ناامیدی قاطی هم شده دیگه! میشینی پشت کتاب میبینی اوه دریای علم و دانش ته نداره :))) و تو تا الان تو حوض بودی انگار 

نمیدونم دارم چیکار میکنم! از طرفی این پسرک خیلی جدیه! منم اولش بودم 

ولی الان حس میکنم این کسی نیس که از تنهاییم کم کنه یا حداقل حمایتی ازش ببینم 

بیشتر احتیاج داره ساپورتش کنم! شاید به خاطر سنشه! منم که ناتوان! بنابراین من از جدیتم برای ازدواج کاسته شده ولی اون همچنان پافشاری میکنه

من تو کشور غریب نمیتونم به جز خودم یه کس دیگه رو هم رو دوشم حمل کنم! گفتم شاید بار مهاجرت رو با عشق و علاقه بشه کمتر کرد برای همین زیر بار رابطه تو این مقطع از عمر و زندگیم رفتم ولی مثکه باز هم زرشک!

مامان و بابا احتمالا بعد از نوروز برن استرالیا ولی من واضحا و مکررا اعلام کردم که به این زودی نه میتونم و نه میخوام که بیام و اونا هم طبق معمول به روش های دیگه، اعم از اخم و بغض و آه و اعلام بیماری متوسل شدن :)))

روزای طرحم رو دارم به آرومی میگذرونم و پنج ماه دیگه تمومه. گه گاهی هم میرم کتابفروشی و کار میکنم و خوش میگذره 

 

در کل خوشا تنهایی که یه غمه :) تو رابطه بودن صد تاست انگار!