یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

بش میگم گیرم با حسام اشتی کنم گیرم بشم یکی که پر حسه

گیرم دیگه نخندم وقت گریه کردن گیرم دیگه به قول تو به خودم آسیب نزنم

تهش چی؟ تهش که من قراره یه مادری بشم که بچه شو میزنه یا زنی بشم که شوهرش از دستش فراریه

بهم میگه اینا رو با خودت حمل کردی سالها! سالها بهت پیام بی ارزش بودن دادن دعوات کردن کتکت زدن لهت کردن حالا سخته بخوای یهو بشی یه ادم ایده ال

تو دلم میگم سخته فقط؟ نشدنیه!

میگه کمکت میکنم ته هر جلسه همینو میگه

امروز دیگه هیچ حسی نداشتم 

حتی نتونستم بهش نزدیک شم

چند لحظه فقط تو سینه م سوزش و سنگینی حس کردم یکم سرم گرم شد یکم همه چیم قاطی شد ولی اون قسمت «خب که چی» تو مغزم خیلی زورش زیاد شده بود

هی گفت چه حسی داری هی گفتم هیچی!

خلاصه نشد امروز که خیلی حرف بزنم 

بعدش «دو اسم برعکسیان» اومد که بریم شام! ماشینش همیشه بوی عطر میده منم وقتی باهاشم بوی همون عطرو میگیرم و توی مشامم تا چندین ساعت میمونه!امروز رفته بود ارایشگاه و موهاشو به قول خودش تابستونه کوتاه کرده بود :) میگم تابستونه چه صیغه ایه تو این شهری که همش تابستونه! میگه کوتاهتره که گرمم نشه :)))

بانمک شده بود چند تا شاخ موهاش رو هوا بود دست بردم که صافشون کنم :) البته بهم میگه به چال لپش دست نزنم چون معتقده که خرابش میکنم!! 

امشب رفتیم همون رستورانه که در و دیوارش پر از نوشته های مشتریاشه! رو کاغذ مخصوصشون نوشت «با دشمن عزیزم چون معتقدم شام رو باید با دشمنم بخورم :) » منم نوشتم با ن عزیز و تاریخ زدم!

ادم شلوغی نیس آرومه! تو رانندگی مخصوصا!

بهم میگه آیه !

وقتی لهجه ی این شهرو حرف میزنه خیلی خوردنی میشه! درکل بامزگیش خوردنیه :/ خوردنی خوب حالا!

از من یه ماهی کوچیکتره

نمیدونم حسشو به خودم فقط میدونم تنها دختریم که این روزا باهاش اینقدر وقت میگذرونه

اها راستی خیلی جدیه! باورم نمیشد انقد جدی باشه! منطقیه و خیلی مهربونه! اهل ادا و دروغ نیس 

در کل براش احترام قائلم ولی دلتنگ نمیشم برای دیدنش برای شنیدن صداش 

خیلی وقته خب باهاش حرف میزنم الان نزدیک دو ساله دیگه

تموم این مدت فقط دوستم بوده به جز این اواخر که یکم رفتارش عوض شده ولی هنوزم فقط دوستمه

البته همیشه حریمشو حفظ کرده 

همه اینا «دو اسم برعکسیان» رو برام عزیز و محترم میکنه ولی خب حسی که باید هنوز وجود نداره

اونم نداره حس مذکور رو 

پ ن: دیگه صبح شد یه پرنده هه هست که میاد نزدیک اتاقم همون صدای پرنده های دم صبحو در میاره بهش فحش که میدم یکم صداش قطع میشه! باور کن امتحان کردم وقتایی که فقط میگم برو ول نمیکنه :/ فحش فقط جواب میده!

پ پ ن: فردا تعطیلات یک هفته ایم شروع میشه آقای کباب بختیاری (به قول زهره) قراره یه سری حرفا بزنه بهم بهش گفتم ناراحتم نکن اگه میخوای بری خب برو

پ پ پ ن: چه زندگی عشقی در همی :)))