علی کوچک من
جای تو در تمام لحظات این خونه خالیه
امروز پرده ی اتاقت رو وصل کردیم
اتاقی که گفتی میخوای آبی باشه! اتاق آبی آرومت
تو واقعا کی اینقد بزرگ شدی که بتونی تو یه کشور دیگه ، تو یه قاره ی دیگه باشی؟
به آ گفتم دلم برای علی تنگ شده، گفت زنگ بزن، ویدیوکال کن! گفتم دارم میگم دلم برای علی، خود علی تنگ شده نه عکس و فیلمش
دلم میخواد بغلش کنم بوش کنم سرمو بذارم رو شونه ش و به عالم و آدم بخندم
دلم میخواد دستای کشیده و یکم تپلشو بگیرم و دونه دونه انگشتاشو خم کنم
دوس دارم صداشو از نزدیک، خیلی نزدیک بشنوم
مثلا دم گوشم بگه کاش مهمونا میرفتن :))) دلم میخواد حرصمو دربیاره و برم یه دونه بزنم تو اون کله ش
دبم میخواد وسایل بهم ریخته ش رو جمع کنم لباساشو تا کنم
دوس دارم سهم پیتزای شب قبل منم بخوره :) دلم میخواد هیچ لواشک و شیرینی از دستش در امان نباشه و ترتیب همشونو بده :)
من دلم برای صدای نفس کشیدنش هم تنگ شده و لعنت به دوری
به غربت
به تنهایی
آ امروز گفت آیدا تو، تو اون خونه خیلی تنهایی کشیدی، گفتم آره ولی الان که خوبم، خودمم خیلی دوس دارم و بیشتر وقتا سرم با خودم خوب گرمه :)
تنها کسی که یکم منو میدید تو بچگی همین علی بود! با قلدربازی و دعوا و داد و بیداد و بعدها با گفتن اینکه آیدا تو حق داری داغون باشی و قید کارای دیگه رو بزنی :) علی من
علی کوچک من
کاش تو هیچوقت تنها نباشی
کاش تو هیچوقت غمگین نباشی
- ۰ نظر
- ۲۳ اسفند ۰۱ ، ۰۱:۱۰