یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

برادر

سه شنبه, ۲۳ اسفند ۱۴۰۱، ۰۱:۱۰ ق.ظ

علی کوچک من 

جای تو در تمام لحظات این خونه خالیه 

امروز پرده ی اتاقت رو وصل کردیم 

اتاقی که گفتی میخوای آبی باشه! اتاق آبی آرومت

تو واقعا کی اینقد بزرگ شدی که بتونی تو یه کشور دیگه ، تو یه قاره ی دیگه باشی؟ 

به آ گفتم دلم برای علی تنگ شده، گفت زنگ بزن، ویدیوکال کن! گفتم دارم میگم دلم برای علی، خود علی تنگ شده نه عکس و فیلمش

دلم میخواد بغلش کنم بوش کنم سرمو بذارم رو شونه ش و به عالم و آدم بخندم 

دلم میخواد دستای کشیده و یکم تپلشو بگیرم و دونه دونه انگشتاشو خم کنم 

دوس دارم صداشو از نزدیک، خیلی نزدیک بشنوم 

مثلا دم گوشم بگه کاش مهمونا میرفتن :))) دلم میخواد حرصمو دربیاره و برم یه دونه بزنم تو اون کله ش

دبم میخواد وسایل بهم ریخته ش رو جمع کنم لباساشو تا کنم

دوس دارم سهم پیتزای شب قبل منم بخوره :) دلم میخواد هیچ لواشک و شیرینی از دستش در امان نباشه و ترتیب همشونو بده :) 

من دلم برای صدای نفس کشیدنش هم تنگ شده و لعنت به دوری

به غربت 

به تنهایی

آ امروز گفت آیدا تو، تو اون خونه خیلی تنهایی کشیدی، گفتم آره ولی الان که خوبم، خودمم خیلی دوس دارم و بیشتر وقتا سرم با خودم خوب گرمه :) 

تنها کسی که یکم منو میدید تو بچگی همین علی بود! با قلدربازی و دعوا و داد و بیداد و بعدها با گفتن اینکه آیدا تو حق داری داغون باشی و قید کارای دیگه رو بزنی :) علی من 

علی کوچک من

کاش تو هیچوقت تنها نباشی 

کاش تو هیچوقت غمگین نباشی

  • ۰۱/۱۲/۲۳
  • sid

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی