یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

اولین باری که پامو تو اتاق عمل گذاشتم بر خلاف تصورم به جای یه اتاق یه راهروی طولانی و بلند رو دیدم که حدود ده تا اتاق بزرگ درون خودش داشت

و من با لباسایی که هیچکدوم اونجوری که باید اندازه م نبود با سردرگمی وارد شدم 

مانتوی تنگ و ناراحت و شلوار گشاد و بد ریخت و مقنعه ای که از شدت کلفتی اجازه نمیداد هیچ چیزی بشنوم باعث میشد حس خوبی نداشته باشم

جنب و جوش غریبی اونجا بود

همه ی ادما یه شکل دیگه بودن حتی مریضا با اون لباسای آبی یه بار مصرف گشادشون

لباسای متفاوت اولین چیزی بود که به چشم میومد 

تمیزی و خنکی فضا هم دلچسب بود

اینکه باید هرچیزی که کثیفه بیرون اونجا رها کنی و لباس عوض کنی و پا بذاری به فضای سبز و سرد و تمیزی که امپراطوری جراحاست جالبه 

بعد از اون چیزی که قشنگ و جالب بود رزیدنتا و اتندایی بودن که فضای بینشون دوستانه بود و بیشتر از هر چیز دیگه رفیق بودن

با اینکه شنیده بودم فضای جراحی مثل سربازخونه ست و وحشتناکه ولی خیلی هم اینطوری نبود

اتفاقا من فرشته خو بودن رو تو جراحا بیشتر از همه دیدم

مثلا دکتر صاد یکی از مهربونترین و دلسوزترین و کاربلدترین پزشکایی بود که من به عمرم دیدم 

ولی به  چی معروفه؟به بداخلاقی 

وقتی اولین بار در حال عمل کردن دکتر صاد رو دیدم فهمیدم داره چه استرسی رو تحمل میکنه

با اخمی که روی پیشونیش خط انداخته بود و دستایی که تند تند و با ظرافت عجیبی کار میکردن وایساده بود و خب دو ساعت تموم با تیروئید مریض سر و کله میزد و خدا میدونه با سن و وزن و خستگیش چجوری کنار میومد

چیز دیگه ای که جراحی بهش معروفه اینه که جراحا خیلی سر و گوششون میجنبه و اصطلاحا لاشی هستن 

دکتر ف یا همون ح خودم که یه داستان رومنس هم باهاش داشتم و اینجا یه اشاره هایی بهش کردم بهم گفت استرس با غریزه ی جنسی رابطه ی مستقیم داره و استرس تو جراحا خیلی بالاست

یادمه وقتی به شوخی به سفیدی ریشش اشاره کردم بهم گفت جای من باش ببینم چقد میتونی ریش سفید نکنی! گفتم خب منم استرسای خودمو دارم

گفت اونا بچه استرسن:)

جراحی عجیبترین بخشی بود که داشتم 

پر از هیجان و چیزای جدید

و خب عجیبه که فکر میکردم ترسناکترین باشه و بعد از تموم شدنش یه نفس راحت میکشم و الان تنها حسی که دارم دلتنگیه

 آدما به استرس هم معتاد میشن