یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

امروز cpr انجام دادم

وقتی رسیدم بیمارستان تو استیشن نشستم یهو گفتن تخت ۶ ارست داده اینترن سریع رفت یکم که گذشت به خودم گفتم برم یه کاری کنم نمیشه که همش بیکار بشینم! رفتم اتاق مریض پیش اینترن بهش گفتم کمک میخوای؟؟ گف اره بیا ماساژ بده خسته شدم!

یه پامو روی تخت گذاشتم، دست ها صاف و کشیده دو دست روی هم و فشار! 

وقتی با تمام زورم به قفسه سینه مریض فشار میوردم که چند سانتی بره تو به صورت رنگ پریده ش نگاه میکردم 

راحت نبود! خسته بود اخم کرده بود انگار درد تو چهره ش نشسته بود صبح سر ویزیت ناله میکرد... بعد از کلی وقت تحمل سرطان حق داشت که خسته و لهیده باشه

دنده هاش زیر دستم شکسته بود بدنش سرد بود

ماها عرق کرده بودیم! تموم بدنم خسته بود وقتی به این فکر میکردم که یه آدم داره کنارم میمیره حال خودمم بد میشد! از استرس تهوع داشتم!

به اینترن نگاه کردم منتظر بود ۴۵ دقیقه از زمان cpr بگذره عملا میدونستیم مریض تموم کرده... پرستار شاکی بود از اینکه آخر کشیکش مریض ارست کرده پرسنل اومدن و آمبو بگ و بعدم مانیتورو بردن به اینترن نگاه کردم! گفتم تموم؟ گفت آره

پتو رو روش کشیدیم و اکسیژن رو قطع کردیم! 

همراه های بیمار دم در بودن من با عجله فقط رفتم

کمی بعد صدای جیغ و ناله هاشون اومد...

تلخ بود 

پایان یک انسان!

خانوم م.ش مبتلا به سرطان تخمدان امیدوارم روح درد کشیده ت در آرامش باشه.