یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

۵ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

دیوونه کیه؟
عاقل کیه؟
جونور کامل کیه؟
واسطه نیار، به عزتت خمارم
حوصله‌ی هیچ کسی رو ندارم
کفر نمی‌گم، سوال دارم
یک تریلی محال دارم
تازه داره حالیم می‌شه چی‌کاره‌ام
می‌چرخم و می‌چرخونم ٬ سیاره‌ام !
تازه دیدم حرف حسابت منم
طلای نابت منم
تازه دیدم که دل دارم، بستمش !
راه دیدم نرفته بود ، رفتمش
جوونه‌ی نشکفته رو ، رستمش
ویروس که بود حالیش نبود ، هستمش
جواب زنده بودنم مرگ نبود؛
            جون شما بود؟

مردن من مردن یک برگ نبود؛
تو رو به خدا بود؟
اون همه افسانه و افسون ولش؟
این دل پر خون ولش؟
دلهره‌ی گم کردن گدار مارون ولش؟
تماشای پرنده‌ها بالای کارون ولش؟
خیابونا، سوت زدنا، شپ شپ بارون ولش؟
دیوونه کیه؟
  عاقل کیه؟

جونور کامل کیه؟
گفتی بیا زندگی خیلی زیباست؛
دویدم !
چشم فرستادی برام تا ببینم؛
که دیدم !
پرسیدم این آتش بازی تو آسمون معناش چیه؟
کنار این جوب روون معناش چیه؟
این همه راز، این همه رمز
این همه سر و اسرار معماست؟
آوردی حیرونم کنی که چی بشه؟
نه والله!
مات و پریشونم کنی که چی بشه؟
نه بالله!
پریشونت نبودم؟
من ، حیرونت نبودم؟
تازه داشتم می‌فهمیدم که فهم من چقدر کمه
اتم تو دنیای خودش حریف صد تا رستمه
گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه
انجیر می‌خواد دنیا بیاد،
آهن و فسفرش کمه
چشمای من آهن انجیر شدن
حلقه‌ای از حلقه‌ی زنجیر شدن . . .
عمو زنجیر باف ، زنجیرتو بنازم
چشم من و انجیرتو بنازم
چشم من و انجیرتو بنازم . . .

 

یه دوستی امروز، به گمونم به خاطر آهنگ جدید چاوشی یه تیکه از این شعر پناهی جان رو پست کرده بود؛ آهنگ رو نشنیدم ولی شعر رو یادم انداخت و از این بابت از چاوشی و دوستم ممنونم! مهم تر از همه از پناهی که الان دیگه چشماش آهن انجیر شدن...

حالم عجیبه امشب! الان اگه آیدا نبودم یه ماهی بودم که تو رودخونه خودشو سپرده بود به جریان آب و داشت میرفت و میرفت و میرفت و ... چه خوبه حالم

بی ربط نوشت: راستی راستی دلم میخواد بدونم که دلم چی میخواد! تا برم دنبالش، انجامش بدم، بعد با خیال راحت دکمه ی آف زندگی  رو بزنم و تمام!