یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

۵ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

دلبند دربند

جات خالیه! بیشتر از چیزی که فکرشو کنی و فکرشو کنم حس تنهایی دارم؛ انگار عزیزمو ازم گرفته باشن که اتفاقا عزیزمو ازم گرفتن!

حالم یه جورمریضیه که اگه بخوام شرح حالمو برات بگم میشه  یه درد عجیب مزمن تو ناحیه ی قفسه سینه که با فکر کردن بهت شدت میگیره! یه درد مبهم که از یک تا ده نمره ش 100 باشه یه دردی که هیچ مخدری آرومش نمیکنه!

یاد چشمای خالصت نگاه قشنگت صورت مهربونت یه وزنه ی صد کیلویی شده رو قفسه سینه م! صدام درنمیاد انگار، وقتیم میاد صدای هق هقمه که حال خودمو بهم میزنه که از الان عزای نبودنتو گرفتم و کاش چند وقت دیگه یادم بره کسی به اسم تو رو میشناختم! کاش یادم بره! اگه قرار نیس باشی! خودخواهم؟ باشم! اگه فقط یه ساعت این حجم غمو تو دل یه آیدای افسرده و منزوی  تصور کنی میبینی که نیستم!

قرار نبود انقدر عاشقانه باشه نامه م ولی خب دوستی که عاشقشم دیگه نیس ! انگار یه چیزی گم کردم و هرچی بیشتر دنبالش میگردم بیشتر پیداش نمیکنم...

راستی کی وقت کردی انقدر عزیز بشی برام؟ انقدر بشناسمت که بفهمم الان صدای خنده ت پشتش یه ترس غصه دار و یه غصه ی ترسناک خوابیده؟

اگه شنبه شه و بفهمیم که اومدنی نیستی من چجوری دلمو آروم کنم؟ چجوری نمیرم از غصه ت؟ چجوری؟

ازت پرسیدم چیکار میکنی اونجا؟ گفتی خیلی تنهام! و من مردم از غم صدات ؛ نه که ذره ذره، در جا مردم! گفتم و گفتم و گفتم چون تو گفتی که دلداریت بدم! خبر نداری اینجا تو این سر،تو این دل آیدای بیچاره چه خبره! خبر نداری که من از همه جا بی خبر با چه زحمت و خجالتی سعی میکنم با پرس و جو سر از کارت دربیارم! جات خالیه کوچولوی من! و اگه نیای این جای خالی خیلی محاله که پر بشه! جای تو جای یه دوستیه که هیچوقت تو این شهر نداشتم جای کسیه که هم پای من بگه و بشنوه و قضاوت نکنه جای کسی که خیلی میفهمه جای کسی که خیلی ماهه خیلی... اگه نیای ما خیلی چیزا رو از دست میدیم، خودخواهم میدونم ولی تو ارزشمندی!نمیتونم ببینم به این راحتی از دستت دادم... نمیتونم! ببخشید...

 دلم قد یه ذره شده!مثلا یه اتم از یه عنصر که اسمش deltangium باشه.

زود برگرد جان دلم؛ حتی اگه دست تو نیس!