یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

توی این بی خبری و سکونی که از صبح برای خودم ایجاد کردم نشستم و دارم هویج میخورم و ته دلم نگرانم

نگران اینکه این جمعه هم مثل جمعه های قبلی خون جای بارون بچکه! اینکه یکی بیاد و شیشه ی نازک آرامش منو خط بندازه و بعد همه چی بریزه پایین

این جنس ترس رو خیلی جاها داشتم و راستش هروقت ترسیدم بدتر شده! ولی حالا امروز رو اینگونه گذروندم 

روتین و بی هیجان و بی اتفاق 

طرفای ظهر بیدار شدم و به کارام رسیدم دو سه بار لباس شستم روپوشامو شستم حمومو شستم خودمو شستم ظرفامو شستم :) شستن خوبه خیلی آرامش بخشه آخه

بعدش به دوست قدیمیم زنگ زدم و کمی خندیدم از ته ته دل که نه ولی خب خندیدم و خوبیش این بود که حرف مهمی رد و بدل نشد!

یکم با مادر پدرم حرف زدم که باز نگران حالم نشن و بخوان دلنگرونی کنن 

و بعدش نشستم به خوندن ریکتز و این چیزا 

ریکتز اصن به چه دردم میخوره والا :))

و راستش امروز تموم مدت سعی کردم کمتر به تصمیمی که باید بگیرم فکر کنم... 

آخه میدونی؟ خیلی مهمه و خیلی باید کفش آهنی بپوشم براش

کلا من میترسم از تصمیم گرفتن، اونم تصمیمای دائمی

خلاصه که تا اینجای کار ظاهرا به خیر گذشته

تا ببینیم باقیش چگونه ست

برم یه عود روشن کنم.