یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

آزادی جای تو خالیه، آزادی

پنجشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۲۵ ب.ظ

همیشه پای عمل که وسط میاد میترسم

عقب میکشم به هزار و یک بهونه که شایدم بهونه نیستن! شاید واقعا دلیل باشن 

میدونی آدم تا وقتی با کسی نیست خیلی آزاده 

رابطه به همراه خودش سانسور میاره

خواهی نخواهی باید جلوی خودت و فکرتو بگیری

باید از چیزایی که داری و بهشون وابسته ای بگذری 

باید «تغییر» کنی

و من از هر بایدی تو این زندگی متنفرم

جهان من پر از شاید و دلم نمیخواد و دلم میخواده

خیلی کم به بایدا تن میدم و اگرم دادم و بدم با عذابه

من به این تنهایی عادت نکردم من عاشق این تنهایی شدم! من معتاد این آرامش و سکون شدم من معتاد این آزادی بی حد و مرز شدم

من دلم نمیخواد حرفی که تو دل و ذهنم نیست برای خوش آمد کسی بگم 

دلم نمیخواد از حفظ بگم دوست دارم

دلم نمیخواد به خاطر کسی چیزی رو تحمل کنم

دلم نمیخواد از دست بدم

ولی همه ی اینا بعد از مدتی بایدهای موذی ای میشن که از کوره راه های مغزت میان و میشن فرمانده های مستبد و کوچولویی که به حرف هیشکی گوش نمیدن

شاید همه ی این چیزایی که میگم آلارم ساین های یه رابطه ی ابیوزیو باشن 

نمیدونم

شاید توقعات من خیلی هم دور از منطق و انصاف نیستن

همه ی اینها حق منن 

حق منه که چیزیو بخوام که میخوام

و اینکه کسی زیر بار نره دیگه به خودش بستگی داره

اینکه کی چه رفتاری در قبال خواسته های من داشته باشه دست من نیس

همه قرار نیس عاشق من باشن که 

امروز به واو حقیقتو میگم

حتی اگه به قیمت از دست دادنش برام تموم بشه

بهش میگم اقای واو عزیز من فعلا اونقدری نمیخوامت که دوست دخترت باشم میخوام دو تا دوست باشیم با یکم احساسات اضافه و شاید گاهی مخلفات دلبرانه

پذیرا میشوی آیا؟ 

اگه شد که فبها 

اگرم نشد ...

اگرم نشدو بعدا براش فک میکنیم

باشه؟! 

  • sid

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی