یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

۳ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

به قیافه جدیدم تو آینه لبخند میزنم! انگار موهام کلاه گیسه! انگار مال کله ی من نیستن این موها! با اینکه چند روزی از کوتاه کردنشون میگذره هنوز این آیدا با چتری های کوتاه و نه چندان منظم برام عجیبه! 

امشب قبل این متن یه نوشته ی جان گداز در وصف پویان نوشتم! نوشتم من بهش افتخار میکنم با اینکه هیچ نسبتی نمونده! و نوشتم که من از کسایی که به خاطر دوست و رفیقشون فخر میفروشن متنفرم و خودم یکی از اونهام!

حدود چهار ساعت بعدش علیرضا گفت که پویان رو تو یه کافه با دو تا از دوستای دخترش دیده! حسودیم میشه؟! یکم! ولی بعد میگم به من چه اصلا! اصلا مگه این پویانی که اون امروز تو کافه دیده همون پویان منه که حسی بهم دست بده :/

به آ میگم من دوست پسر میخوام! میگه نمیخوای! میگم میخوام میخوام! میگه خب رفتارت شبیه کسایی نیست که دوست پسر یا پارتنر میخوان! میگم مگه اونا چجورین؟! میگه مهمونی میرن تو جاهای پابلیک شرکت میکنن صفحات مجازیشون پابلیکه و همه میدونن که اینا مجردن! میگم پام برسه بندر میرم مهمون :)

میگه نمیری! میگم نمیرم! میگم اخه این چه راهیه! مگه من لباسم که باید شو کنم تا بخرنم! میگه خب این روششه دیگه اگه میخوای اگرم نمیخوای که نخواه! تو دلم میگم پس اسب و شاهزاده و اینا؟ یکی جواب میده: ول معطلی اسکل!

امروز گیر داده به جمله ی: آیدا تو خودتو نمیشناسی! آیدا تو خودتو دست کم میگیری! میگم آ یه بار دیگه این جمله رو بگی آتیشت میزنم :)) میگه تو قوی تر از چیزی هستی که فکر میکنی! 

چند جلسه قبل بهش گفتم تو حق نداری منو روانکاوی کنی وقتی خودم نمیخوام! جدیدا کلا خیلی بد قلق شدم! بیشتر تمایل دارم ساکت یه گوشه بشینم و هیچ کاری نکنم! ترکش هاش به ادمای اطرافمم میخوره دیگه

پاچه گیر و عوضی شدم! بودم بدتر شدم

مامان اومده میگه فلانی زنگ زده که اگه نیاین خونمون ما قهر میکنیم و نمیایم دیگه! میگم بهش بگو جانا سخن از زبان ما میگویی بیا قهر بیا قهررر ذ