یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

آ خیلی وقتها برای اینکه بفهمیم من واقعا دلم چی میخواد ازم میخواد تو ذهنم همه ی موانعو بردارم

یعنی مثلا بهم میگه فرض کن توانایی جادویی‌ای داشتی که تو رو به هرچیزی که میخواستی تبدیل میکرد! 

به عنوان مثال تو رو یکی از بهترین نوازنده ها، بازیگرا و رقصنده ها میکرد.

یا گاهی میگه فرض کن هرچقدر که دلت میخواست پول داشتی حالا چیکار میکردی؟!

یه بار بهم گفت فرض کن تو یه جزیره تنهایی و هرکاری که دلت میخواد میتونی انجام بدی! ولی هیچ آدم دیگه ای اون اطراف نیست!

بهش گفتم من که نمیتونم اینجوری! یکی از لذتای زنذگیم ارتباطای به ظاهر سطحی و گذراست

گفت نه به هیچ عنوان کسی اطرافت نیست

گفت ولی هرچی کتاب و فیلم و چی و چی بخوای هست

گفتم چه فایده؟! همه اینا با ارتباط معنی پیدا میکنه‌

اصلا همه ی اینا برگرفته از ارتباطات بشریه

من اگر توی اون جزیره باشم شاید گاهی کتابی ورق بزنم از سر دلتنگی برای ارتباط شاید گاهی فیلمی ببینم از سر دلتنگی برای ارتباط شاید گاهی قطعه ای بنوازم به خاطر دلتنگی برای ارتباط

ولی قسمت عمده ی روزم رو به علاقه ی بعدیم یعنی روتین زندگی میپردازم

برای خودم یه آلونک میسازم که شب برم توش بخوابم

ماهی میگیرم که بخورم میوه میچینم لواشک درست میکنم :))) ولی ته همه ی اینا بدم نمیاد گاهی کسی به جزیره‌م سر بزنه

شما اگه تو اون جزیره باشین چه میکنین؟ فکر میکنم روش خوبیه برای اینکه گاهی بفهمیم ناخودآگاهمون چی دوست داره :)