یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

۵ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

دیشب با علی رفته بودیم به جای اسکله مانندی که اهالی این شهر به نیم دایره میشناسنش 

یک پیشروی نیم دایره ای به دریا که شب ها جای خوبی برای گذروندن وقت و آرامش گرفتنه

چند مرد جنوبی در حال نواختن سازهای این جغرافیا هستن آهنگ های جنوبی و آشنا 

با غم بهشون خیره میشم  این روزها که حال هیچکس تو این خاک خوب نیست ولی این مردا علی رغم  مشکلات رنگارنگی که قطعا دست به گریبانشونن ساعتی رو به پایکوبی مشغولن و روح جنوبیشون رو به رخ میکشن

مردمی که جمع شدن هم همینطور این جمع شاد خیلی غمگینه! ادمایی که به اطراف نگاه میکنن تا شادیشون باعث دردسرشون نشه تا کسی نیاد و به جرم کمی خنده بازخواستشون کنه 

این جمع شاد واقعا خیلی غمگینه

یاد اون جمله میوفتم که میگفت رفیق ما یا باید مهاجرت کنیم و خوشبختی اونوریا رو ببینیم یا باید بمونیم و بدبختی خودمونو تماشا کنیم 

ما هرجا بریم قسمتمون درده...

علی با غم بهم میگه نمیدونم دیگه کی میتونم اینجوری راحت بیام و ببینمتون نمیدونم سال دیگه کجای جهانم و من از الان برای همه چیز دلتنگم 

دلم آتیش میگیره برای این آتیشی که دامن همه رو به شکلی گرفته 

یکی فرار میکنه یکی میمیره یکی افسرده میشه یکی هم... 

راستش دیگه این روزا حتی نمیتونم به اون بالاییا فحش بدم چون حس میکنم همه ی این قصه ها از قبل نوشته شده ست 

به قول یه کتاب بدترین چیز برای یه قصه اینه که هی تکرارش کنی

عجیبه ولی قصه ی منم به نظر خودم تکراری میاد 

رمقی برای فرار از این تکرار نداریم رمق هم داشته باشیم جایی نداریم... همین که همه چیز افتضاح نباشه خبر خوبیه!