یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

برای دیدن یک تئاتر سلبریتی محور اومدم ایرانشهر

آدما رو خوب نگاه میکنم

به خانمی که سربند طلایی داره و بلند و بی دلیل میخنده

به دختر زیبا و لاغر اندامی که با ناخن هایی که لاک قرمز خورده و دستای ظریف و قشنگ تلفنش رو نگه داشته و با عصبانیت برای مخاطبش موضوعی رو توضیح میده

چند آقای موفرفری و عینکی که خیلی هم هنرمند به نظر میرسند

به عکس امین تارخ روی دیوار

به شال سبز گوهر خیراندیش روی دیوار

به اون بازیگر تقریبا گم نامی که تو توالت دیدم 

به خانم مسنی که منو یاد زن عمو گیتی میندازه

به اون دختری که مطمئنم تو دبیرستانمون بود 

به خانمی که از لحظه ی ورودش همه رو بغل کرده 

به همه خوب نگاه میکنم

رنگ لباس های من خنثی ست

ساکتم و برعکس همه تنها به دیدن تئاتر اومد

و نگاه کردن من منزوی زیاد برای کسی مهم نیست پس خوب به آدما و کفشاشون نگاه میکنن

و حدس میزنم

که این کفشا چه شخصیتی رو همراهی میکنن

به بوت های سبز دختر خوش سلیقه خیره میشم 

قشنگترین کفش های این جمع از نظر منن

دخترک موهای خیلی کوتاهی داره و با دوستش میخنده ولی نه خیلی بلند و نه خیلی آروم

ادمای زیادی رو میبینم که شبیه پ هستند

این سفر کلا پ رو تداعی میکنه 

دستام میلرزن برای نوشتن ولی نمیشه ننوشت

حالمون رو به بهبودیه! بعد از اون اتفاق روزای سیاه زیادی رو گذروندم ولی الان آسمون مثل آسمون تهران خاکستریه 

گاهی میباره ولی دیگه بارش شلاق گونه تموم شده

دیشب درد زیادی رو تجربه کردم و به خودم قول دادم امروز که درد ندارم خوشحال باشم

با ف رفتیم انقلاب و بعد یه کافه 

دیشب فهمیدم اذیتش کردم و تا مرز از دست دادنش پیش رفتم 

حالا تئاتر در حال شروعه 

پ.ن. از خاطرات روزهای قبل...