یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است


در حالیکه به شدت عصبی و تحریک پذیر بودم و سعی میکردم نفسای عمیق بکشم راه میرفتم! عرق میکردم و عصبی تر میشدم به سمت ماشین رفتم و یه نوار بهداشتی از تو کیسه ای که به طرز احمقانه ای مشکی بود گذاشتم تو کیفم! یادم اومد که یکی گفت پلاستیک مشکی رو باید قایم کنی! چون یا توش مواده یا مشروبه و یا نوار بهداشتی :/ که هر سه ش زشته!!! و باز عصبی تر شدم تو راه به موقعی فکر کردم که فروشنده از سر محبت این بسته رو برام تو پلاستیک مشکی گذاشت و راه رفتم و عرق کردم و عصبی شدم! بالا که رفتم وارد بخش داخلی ۴ که شدم احساس کردم لباسم خیسه و به این فکر کردم خب اینجا که به جز دستشویی بیمارا دیگه دستشویی نیست و لعنت فرستادم! دوباره پله ها رو پایین اومدم در حالیکه نوار بهداشتیم تو جیبم بود و مراقب بودم که کسی این شی گناه‌آلود رو نبینه!!! درد پهلو و شکمم دیوانه کننده بود و سعی میکردم خم به ابرو نیارم تا کسی نفهمه در من چه اتفاق کثیفی رخ داده!!! 

دم  در اورژانس یک خانم بسیار عصبانی داشت نگهبان رو به شدت میزد و سعی میکرد از بیمارستان خارج بشه هرچی از دهنش درمیومد میگف اولش مات و مبهوت نگاه کردم و بعد که دیدم تموم نمیشه سعی کردم بدون برخورد عبور کنم در حالیکه زیر لب میگفتم مردم وحشی شدن و دلم برای نگهبان کلافه میسوخت! رفتم به سمت دستشویی چندش پشت بوفه! عرق کردم عصبی شدم و درد کشیدم و خم به ابرو نیوردم کارم رو انجام دادم و دویدم چون اگه اتند راند رو شروع میکرد و من دیر میرسیدم نمیتونستم جنایتمو براش شرح بدم! بماند که کلی سر پا ایستادم کلی حس کردم که الان غش میکنم و بماند که با هیچکس حرف حتی حرف! نزدم! بعد از راند کنفرانس شروع شد و من تمام نگرانیم خونی نشدن روپوش سفیدم بود! چون خیلی زشته!!! خیلی! وقتی یکی از بچه ها یه تیکه غیر مستقیم بهم انداخت دیگه نفهمیدم چی شد به خودم که اومدم دیدم دارم داد میزنم و بعدش هم نمیدونم چی شد که کلا بی خدافظی سوار ماشینم شدم

به بابا که زنگ زدم گفت رتبه برترا رو اعلام کردن گفتم خب پس تا شب رتبه علی هم میاد گفت اره ولی ما که نداریم رمز و شماره داوطلبیشو! گفتم خب بگیریم! گفت علی داره میره سفر و دوست نداره رتبشو بدونه!!! و بعد باز که به خودم اومدم دیدم دارم پشت تلفن سر علی هم داد میزنم! تو رانندگی به غایت عصبی بودم برای هر خلافی که رخ میداد غوغا میکردم و خودم شاید بدترین خلاف ها رو میکردم!!!

ناهار گرفتم و خودمو رسوندم به خونه الان ناهارمو خوردم عصر کشیکم! عصبی هستم گرممه ناراحتم و درد دارم 

و خسته م! به اندازه ده سال که پریودمو قایم کردم و ازش خجالت کشیدم خسته م