یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

ناراحتم!
به طرز عجیب و دردناکی ناراحتم.
 از جشنِ روزِ دانشجویی که به سیرک میمانست!
از دانشجویی که حتی نمیدونه کیو باید بیشتر تشویق کنه
از مسئولی که با بیانش آگاهانه نهاد صنفی مهجور اما سالم دانشگاه ما رو مهجور تر و مظلوم تر میکنه
از رئیس دانشگاهی که حتی یه متن منسجم برای سخنرانی نداره و میگه میخوام بیشتر شاد باشین
از نماینده ای که بددهنه و فکر میکنه با توهین کردن به رئیس جمهور ممالک دیگه با نمکه و باز هم هزار باره از دانشجوهایی که نمیدونن چی به چیه و فقط دست میزنن و جیغ میزنن و سوت میزنن و و و و  ...
کی به اینجا رسیدیم؟ مگه اون سه نفر به همین خاطر نبود که کشته شدن؟ به دلیل  فهمیدن و درک کردن و فریاد کشیدن و دادخواهی کردن! 

که حالا ۱۳۰۰ نفر دانشجونما با هر نوایی دست میزنن و از خود بیخود میشن و در جا میرقصن! و اما مسئولی که cool شده و میخنده و تشویقشون میکنه که بیشتر بیشعور باشن
همه و همه، خیلی بیشتر از حد تصورتون منو ناراحت کرد، دلشکسته کرد و برای بار هزارم امید رو در من کشت!