دیگه هوا داره خوب میشه
امشب دست که به شیشه ها میزدی داغ و مرطوب نبودن! خنک بودن و این ینی سلام به قدم زدن و هوا رو نفس کشیدن و کیف کردن به جای زجر کشیدن
در این روزا چند نفری مثل اعضای نکروزه ازم کنده شدن! دردناک بود کمی در حد خودش ولی تجربه نشون داده جز یه اسکار کمرنگ چیزی نمیمونه از این آدما
یکیش ب.خ نرس معروف که بعد از کمی در ارتباط بودن حس کردم داره بهم دروغ میگه! و بهش گفتم تو دروغگویی و خیلی بهش برخورد و همین باعث شد خونرسانیش قطع بشه نکروز شه و حالام که کنده شد :)))
درسته که برخوردم با این ادما قاطعه ولی هرکسی که میره اسکار و ردپاش یکمی درد رو داره دیگه
درد بعضیا مثل پ مزمن میشد زخم عفونی میشد ازین زخم بدقلقا که هی تخلیه میکنی هی انتی بیوتیک میدی اخرم هیچی به هیچی تا تهش خودش یه روز تصمیم میگیره خشک شه و خشک میشه
پ خشک شد! اینو وقتی فهمیدم که تولد امسالم رو طبق روال هر سال به روش خودش تبریک نگفت! من ولی به قانون نانوشته‌م عمل کردم و یک مهر رو به یادش بودم
وفا هم دیگه قطع امید کرده! خیلی تلاش کرد که برگرده ولی من دیگه هیچ هیجانی برای با اون بودن نداشتم
وفا منو بد وقتی ول کرد! اگه میموند اگه معمولی رفتار نمیکرد الان دیگه من ولش نمیکردم! شایدم میکردم! به هر حال وفا هم کنده شد
خلاصه کلام اینه که این چند وقته خیلی ازین چیزا داشتم که ننوشتم! ازین اومد و رفتای نصفه نیمه! ولی اهمیت نداشت!
آسنترا امروز به یک چهارم قرص رسید:) به زودی باید باهاش خداحافظی کنم!
- ۰ نظر
- ۲۱ مهر ۰۰ ، ۰۱:۵۳