یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

۵ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

سلام

این چند وقته هی نوشتم هی پیش نویس سیو کردم و رفتم

هی چند تا جمله میومد و بعد لشکر غم با تمام قوا به دستم حمله میکرد ولی مغزم همچنان در مقر خودش فعال بود

بارون شدیدی گرفته. سقف خونه آب میده یه ظرف زیرش گذاشتم و به صدای قطره های آب گوش میدم و گاهی هم با غم بهش نگاه میکنم و فکر میکنم که دقیقا هیچ کاری نمیتونم بکنم که جلوی این قطره های کوچولو مانعی ایجاد شه! 

یه فیلم خیلی خوب دیدم به نام a ghost story که اگه ندیدین و اگه حوصله داشتین دو ساعتی رو پاش بشینین ببینینش و لذت ببرید و طبق معمول برام آرزوهای خوب کنید. 

از حال و روزم بخوام بگم گمون نکنم کل مطلب از چند خط تجاوز کنه!

این روزا از آدمای جدید فاصله میگیریم با آدما با احتیاط خیلی خیلی زیاد ارتباطات خیلی کنترل شده برقرار میکنم و بیشتر روزم رو با سیروس و در خونه میگذرونم :) 

حالم خوبه و گاهی از خوبیش شوکه میشم

این روزا اتفاقاتی افتاد که هممون به نوعی درگیر بودیم 

از عکس دانشجوهای شریف از مردم له شده از هواپیمای سوخته از از از از

و حالا گمونم به زودی از سیل جاری شده در جنوب کشور

از تمام اینها غمزده شدیم 

و چاره دیگه حتی رفتن هم نیست! چون این مدت گمونم به هممون ثابت شد که حتی اگه بریم اینجا چیزایی داریم که بهشون خیلی وصلیم. برای چیزای عزیزی که به خاطر اینجایی بودنمون برامون عزیزن و راهی برای عزیز نبودنشون نیست دلمون میلرزه و راستش اینجا بودن به نظرم خیلی عذابش کمتره 

چون حداقل خودت شاهدی که داره چی میشه و محتاج ویترین رسانه های دیوث نیستی! 

به قول شاعر میگه دنگ دنگم

راست میگه خلاصه دنگ رو از محیا حامدی گوش کنید و لذت ببرید

ما به خاطر چیزی به اسم مرز و خاک که همش خیلی خیلی احمقانه ست و اصلا میتونست وجود نداشته باشه اسیریم و در نهایت هیچ راهی نیست از این زندان بریم 

چون ما اسرای زندانبانی به اسم ما هستیم! 

حالا ولش کن 

من خواستم از دم لذت ببرم نشد و نذاشتن این چند روز امیدوارم دیگه یکم کمتر شه بلایا تا از این دنگی دربیایم و بتونیم بهتر بگذرونیم.