یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

راضیم ازت آقای تراپیستم 

الان در بدترین شرایط هورمونیم ینی دقیقا یک روز قبل از شروع پریودم! ولی میرم کافه میشینم روبروی سین و به حرفای بی ربطش گوش میدم و برام مهم نیست! وقتی بهم میگه تو اور ری اکتینگ داری بدون هیچ ری اکشنی بهش لبخند میزنم و بدون هیچ توضیح اضافه ای بحثو عوض میکنم و یه ساعت بعد بدون اینکه از چیزی دلم شکسته باشه با سین دست میدم ازش خداحافظی میکنم و میام خونه قسمت بعدی سریالمو میبینم لواشک میخورم و راضیم 

از اینکه جریان پ رو پشت سر گذاشتم و برای همیشه بستمش 

از اینکه برعکس چیزی که سین میگه هرکسی جای خودشو داره 

از اینکه رفتارم مورد علاقه ی خودمه و نظر بقیه رو گذاشتم بمونه برای خودشون 

از اینکه این تنهاییم اونقدری که قبلترها ازارم میداد اذیت کننده نیست

از اینکه امشب تو جمعی که ممکن بود اذیتم کنه نیستم 

و از خیلی چیزا

و فک کنم همشو مدیون همون هفته ای دو ساعتیم که روبروی آ میشینم و باهاش حرف میزنم از عمق عمق عمقم

بی تعارف و رک! اونم میشنوه و درک میکنه و کامنتای خوب میده

و طبق معمول میگه آیدا چیزایی که از نظرت بدن شاید اونقدرام بد نباشن و من متعجب میشم! میگه اینکه یکی فلج مغزی داره با اینکه برای خودش اصن خوشایند نیست ولی یه عالمه حس به این دنیا اضافه میکنه و یه عالمه تبعات داره که خوبن ولی منم میگم که پس خودش چی؟! و آ میگه آره راست میگی 

مثلا امروز استادمون میگف cf از نظر منو شما اختلاله ولی از نظر جهان نیست خب اگه بود که نمیموند 

آ آدم عجیبیه! و بی نهایت جدید! دیدگاهش به روانکاوی چیزی فراتر از درمانه‌! آدم قشنگیه در کل

پ ن: دلم یدونه از دورهمیای دختر خاله پسرخاله پسر دایی دختر دایی ای میخواد :) از همونا که جمع میشیم و نصفه شب فیلم ترسناک میبینیم و بعدش قهقهه میزنیم! از همونا که هیشکی توش اون یکیو اذیت نمیکنه و هممون عاشق همیم و خیلی وقته که نداشتم

قدیما که باباجون بود عیدا خیلی عیدتر بود ولی خدا رو شکر که مادر هست و هنوز میتونیم یه جایی برای نو کردن سال داشته باشیم و همه کنار هم باشیم 

سال نو که خیلی برای من بوی نویی و عیدی نمیده حالا نمیدونم چی شده 

معیشت باعثشه یا دل خودمون

ولی خب طبیعت که معطل حال ما نمیمونه! 

عیدی موبارک