واژه نیست
اسمش رو با لهجمون آمهدی تلفظ میکردیم، خلاصه شدهی آقا مهدی
مردی بود عجیب! به غایت عجیب
سه پسر داشت
همسرش چند سال پیش مرد و بعد از اون این مرد کم کم نابود شد! نه از عشق و فراق! از بی کسی و ....
پسر اولش سالها پیش درگیر اعتیاد شدید شده بود، بابا میگفت میزده! بچه هاشو، زنشو! با شیلنگ با زنجیر و با هرچیزی که دم دستش بوده میزده! اسم پسر بزرگتر محمد بود! محمد از سن کم معتاد شد و بعد در اثر اوردوز مرد/خودکشی کرد! این پسر زنی داشت به اسم آزاده خانم
آزاده زن رنگپریده و کم بینایی بود که چند سال پیش نابینا شد و بعد هم به خاطر دیابت کنترل نشده به کما رفت و و تموم!
دخترشون نازی...
نازی آروم ترین و باشخصیت ترین زنیه که به عمرم دیدم! این دختر که پدرش رو در پنج سالگی و مادرش رو در بیست و چند سالگی از دست داد!
آ مهدی هیچوقت پدری و پدربزرگی رو در حق این دختر تموم نکرد! طبق قانون صاحب اموال پسرش محمد شد و هیچوقت اونها رو به تنها دخترش (نازی) نداد!
انقدر نداد که مرد!
جوونترین پسر آ مهدی جواد بود! اولین بار تو زندگیماسم آیلتس رو از این ادم شنیدم! بیشتر از ده سال پیش، درحالیکه داشت برای مهاجرت خودش رو آماده میکرد تو جاده تصادف کرد و مرد...
پسر وسطی اما زندهست! البته فعلا! اونم گویا سکته مغزی شدیدی کرده و حال خوبی نداره!
آ مهدی خیلی ملک و املاک داشت! خیلی زیاد ثروت داشت ولی هیچوقت پولش رو خرج نکرد! خرج که هیچ حتی حق نازی رو بهش نداد
و الان باز هم طبق همون قانون اموال میرسه به تنها پسر! رضا!
رضا زنی داره که به شدت کینه ای و بد ذاته! و قطعا اموال این دختر رو بهش نمیده
و امروز متوجه شدم آ مهدی مرده!
به عکسش که نگاه کردم غمی نداشتم جز غم نازی
پولهای خیلی زیادی که از این دختر دریغ شد! ولی براش مهم نبود انگار! هست ولی نه زیاد!
حق هم داره
بی پدری بی مادری بی کسی! از بی پولی دردناکتره.
آمهدی...
نمیدونم برات چی از خدا بخوام
آرامش؟ نمیدونم
نمیتونم بخوام...
پس هیچی نمیگم
پینوشت: حق نبود! این متن این مرد رو هیولا جلوه میده، ولی نبود
آمهدی پسرعمهی پدر منه! عمه ای که هیچوقت بچه ای نداشت و مهدی گویا سرراهی بوده، به معنای واقعی کلمه.
نوزادی که در خیابون رها شده، همه هم میدونستن از جمله خودش.
روزهایی که بر این بچه گذشته، سختی ها و ناکامی ها رو هیچکس نمیدونه، ولی قطعا این مرد هیولا نبود... شاید هم فقط از دنیا کینه داشت،حق هم داشت.
آمهدی، زیبا هم بود. مرد جذابی بود که حتی تا آخرین روزهای عمرش صاف و کشیده و قوی به نظر میومد، با لبخند و چشمهایی غمگین و عمیق
حالا میتونم برات آرامش بخوام.
در آرامش باش پیرمرد، دیگه تموم شد.
- ۰۳/۱۰/۰۴
چه زندگی های دردناکی