یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی
آخرین مطالب

یک هفته

پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۴، ۰۲:۱۹ ب.ظ

روز هفتم

 

بابا سعی کرد موتور برق رو روشن کنه و موفق شد برای یه ساعت برق رو وصل کنه و بعد برق اصلی وصل شد!

مامان میگه مردم از فروشگاه روبرو همه چی خریدن و بار کردن و ما روغن داریم تموم میکنیم و نرفتیم بگیریم

میگم عصر میرم و یه عالمه خرید میکنم، کمی بعد به خودم میام و میگم فقط روغن میگیرم

بمونه تو فروشگاه برای کسایی که واقعا تموم کردن مواد غذایی... فکر میکنم تنها کاریه که ازم برمیاد

به خونه م فکر میکنم که احتمالا الان خاموش و ارومه، ساکت و تنها!

 

تو خونه بی وقفه اخبار پخش میشه که کیو زده و من فکر میکنم این صد نفر پنجاه نفر که مردن عزیز کی بودن؟ خونه هایی که ویرون شدن مال کی بودن؟ 

حالا هی شاخ و شونه میکشن برای هیچ! واقعا که هیچ

دیشب خواب دیدم آرین تو یه کشور اروپاییه و داره با دو تا از دوستاش زندگی میکنه

برام عکس فرستاده بود و حالمو پرسیده بود و من داشتم فضولی میکردم که این دختره تو عکس دوست دخترشه یا نه :)))

 

امتحان و مهاجرت رفته هوا! نت نباشه درس خوندن ممکن نیست! 

 

 

ما فعلا جامون امنه تو شهرمون پیش ننه و بابامونیم 

موحد هم رفته همدان پیش خانواده مادرش و امروز گفت به مادرش راجع به من گفته

فکر میکنم منظورش این بود که رفته سر مزار مادرش که چیز خوبیه، خیلی وقت بود نرفته بود و دلش آروم تره الان

 

اینها بود اخبار روز هفتم 

شما چه خبر؟

  • ۰۴/۰۳/۳۰
  • sid

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی