یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی
آخرین مطالب

رونمایی

شنبه, ۱ تیر ۱۴۰۴، ۱۱:۳۱ ق.ظ

نهم

 

امروز صبح چند دقیقه تونستیم با علی حرف بزنیم! بابا باز مسئله رفتن من به ارمنستان رو مطرح کرد و من طی یه تصمیم آنی گفتم من میخوام با کسی که دوستش دارم و اسمش موحده ازدواج کنم

فکر میکردم داد و بیداد بشه ولی خیلی خوب برخورد کردن

مامان از خوشحالی رو پاش بند نیست

بابا هم نشون نمیده ولی حداقل مطمئنم هیجان زده ست

ولی میترسم خودم

نمیدونم چی درسته چی غلط

مامان میگه باید توکل کرد و پا رو زد به آب

ترسیدن چیزی در پی اش نداره

اوضاع مملکت هر روز داره بدتر میشه

فکر میکنم این اوضاع پیچیده تر و طولانی تر بشه

گیر افتادم

دلم برای کتابخونه ملی و درس خوندن خیلی تنگ شده :)

 

شما چه خبر؟ 

  • ۰۴/۰۴/۰۱
  • sid

نظرات  (۳)

موشک اومده تا کمر!

پاسخ:
امیدت به خدا باشهههه
  • زری シ‌‌‌
  • داری عروس می‌شی ؟ :)))

    پاسخ:
    والا در دست بررسیه فعلا :))))

    به سلامتی.. میگم اگه عروسی گرفتید ما رو دعوت کنید یه بار شما رو زیارت کنیم :))) حیف که رقص بلد نیستم وگرنه سنگ تموم میذاشتم!

    پاسخ:
    :)))))))
    خودم رقصم از همه بدتره
    چشم اگه همه چیز خوب پیش بره دعوتید. ❤️
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی