یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی
آخرین مطالب

انیران

دوشنبه, ۳ تیر ۱۴۰۴، ۰۹:۳۸ ب.ظ

یازدهم

 

عمو رو در تهران غریبانه دفن کردن چون اوردنش به شهر مادریش تو این شرایط تقریبا غیر ممکن بود.

 

امروز حوصله هیچی رو نداشتم و با اینکه اینترنت اوضاع بهتری داشت نتونستم درس بخونم و شروع کردم به سرزنش کردن خودم، میدونم که نباید، میدونم که حق دارم نتونم تمرکز کنم ولی خب! کمالگرای درونم میگه تو بااااید! و بقیه وجودم میگه بیشین بابا

 

موحد برگشته تهران و خیلی نگرانشم ولی خب نمیتونم خیلی بروز بدم که اذیت نشه و استرس نگیره ولی تا یکم دیر جواب میده ذهنم شروع میکنه به ساختن سناریوهای عجیب غریب و بددددد

 

اوضاع همچنان وخیم و ترسناک پیش میره و خیلی دلمون میخواد یه خبر خوب بشنویم 

 

کتاب ایرانی تر رو تموم کردم و کلی کیفور شدم از خوندنش 

 

همین دیگه

شما چه خبر؟  

  • ۰۴/۰۴/۰۳
  • sid

نظرات  (۱)

خیلی غریبانه بوده :(( عزیزم💔

خدا دلتونو آروم کنه، این نگرانی‌ها دیوونه می‌کنن آدمو.

انشالله که سلامت باشه. صحیح و سالم برگرده پیش‌تون.

آخ کتاب که هستیِ تمامه! همیشه به مطالعه :دی

پاسخ:
مرسی ریحانه جانم 
همیشه به آرامش ❤️
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی