عریانی
وقتی به این سفر سه روزه فکر میکردم با خودم میگفتم میرم و میگردم و قدم میزنم و نفس میکشم و هزار تا چیز میبینم و تجربه میکنم!
ولی واقعیتش کاری که کردم این بود که شب ها رفتم تیاتر دیدم و بقیه روز رو بدون لباس تو خونه گشتم و تو تخت وول خوردم و موزیک گوش کردم و کتاب خوندم.
قبل سفر فکر میکردم میرم از عجیبترین جاها عجیبترین چیزا رو برای شام و ناهار میخورم! ولی پشت میز خونه لخت نشستم و باقالی قاتوق و میرزاقاسمی خوردم و سریال دیدم! شبم نون و پنیر خوردم و چرت ترین چیزا رو از یوتیوب تماشا کردم!
فرداش بعد ناهار دوباره ولو شدم رو تخت و به پاهام نگاه کردم که گذاشته بودمشون لب پنجره و آفتاب کم جون روشون افتاده بوده!
راستش تو همه لحظات اروم بودم با اینکه یه نفر خیلی سعی کرد سر تا پای منو لحظاتم رو با تمام توانش قهوهای و بوگندو کنه آروم بودم! مثل خر تیتاپ خورده ذوق زده نبودم ولی حالم خوش بود!(تا الانش البته..)
این سفر برای من لازم بود!
همین عریان بودن همه چی! من جمله خودم :))))
هر وقت دلم خواست هر کار دلم خواست کردن ...
یه چیز دیگه هم شد که ترجیح میدم صبر کنم تا ببینم زمان چجوری برام معناش میکنه
وقتی از معنی و مفهومش مطمئن شدم احتمالا متن طول و درازی خواهم نوشت!
احتمال داره هم که نخواهم نوشت !!!
راستی دیشب تئاتر نکبت رو دیدم، شاهکار نبود ولی خب بد هم نبود...
دیدنش لذتبخش بود.
- ۰۳/۰۳/۰۹