غمزده
یه روز از همین روزا که من دیگه اینقدر غمگین نیستم یه روز از همین روزا که من دیگه تو گذشته م غوطه ور نیستم
یه روز که دیگه هیچ ردی از آدمای رفته تو زندگیم نیست میام و از حال بهتر شده م مینویسم
الان اومدم بنالم
از تک تک لحظاتی که داره بر سر من میاد! آره! لحظات دیگه نمیگذرن فقط دارن به سرم میان مثه یه بلای طبیعی ناگریز
من چیکار میتونم بکنم در برابر این اجبار طبیعی؟! جز سکوت و تحمل چیکار میتونم بکنم
فک نکنی آسونه! اینکه کسی نباشه که بتونی بغض گلوتو پیشش بشکونی فک نکنی آسونه همه چی رو تنهایی به دوش نه! به نیش بکشی
دلم برای خندیدن و نگران نبودن و نترسیدن تنگ شده
چه میشه کرد دنیا برای هرکی یه شکله
بعضیا مثل من بی هیچ دلیل عاقلانه ای از غصه کم کم تموم میشن
و میرن توی غبار محو میشن
و گاهی یکی با یادی ازشون اخمی میشه یا که لبخندی
و اینه سهم ماها
گذری از یادی
همینم غنیمته برای روزای فراموشی
- ۹۷/۰۸/۳۰