در روزمرهی همهی آدما یه چیزایی هست که خیلی عمیقه، خیلی حیاتیه ولی هیچوقت بهش پرداخته نمیشه
مثلا من عاشق قهوهی صبحم هستم و وقتی نخورمش انگار اصلا روزم شروع نشده!
یا من عاشق بوی شوینده ی لباس های نمدارم وقتی دارم پهن میکنم که خشک شن
من عاشق بوی پیازداغ توی خونه م :))))))
من برای نور دم صبح روی وسایل خونه میمیرم
من عاشق صدای خرخر گربه هام کنار گوشم هستم
من حتی اینکه دسشویی رفتنم به موقع باشه و شکمم درست کار کنه رو خیلیییییی دوست دارم :)))))) با عزض شرمندگی!
من دوست دارم خونه ی تمیز و آرومم رو نگاه کنم و به این فکر کنم که چقدر دوستش دارم
من خوشحال میشم که موحد رو دارم! چون حضورش عین همه ی این چیزهای آروم و حیاتیه! اگه نباشه چیزی رو کم دارم که بدون اونم زنده میمونم ولی خوشحال نیستم قدر الان
موحد تمام معادلات من رو بهم زد
و من فهمیدم چقدر چیزهایی که واقعا لازم داریم و میخوایم با چیزهایی که تصور میکنیم میخوایم فرق دارن
- ۰ نظر
- ۲۸ آذر ۰۴ ، ۱۳:۱۵