سلام
این مدت که نبودم خیلی کارا کردم
امتحان و مصاحبه کاریمو دادم
پدر و مادرم اومدن و کلی همدیگه رو ناراحت کردیم
موحد رو دیدن، نظرات عجیب دادن
من و موحد سفر رفتیم استانبول
جواب امتحان اومد و قبول شدم و یه قدم به رفتن نزدیکتر شدم
و ۲۹ سالم شد
حالم خوش نیست در کل
توان نوشتن همین چند خط رو هم به زور پیدا کردم
برای شادی هام وقت نداشتم و تا دلت بخواد فرصت غصه خوردن بهم داده شد
روزها میگذرن و من کارا رو پیش میبرم ولی انگار تو حبابم
- ۰ نظر
- ۱۷ شهریور ۰۴ ، ۱۹:۲۲