یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی
آخرین مطالب

برای افغانستان زیبا

جمعه, ۲۲ تیر ۱۴۰۳، ۱۰:۴۰ ق.ظ

دم به دم و منزل به منزل دوستت دارم
بر ضد سنت‌های قاتل دوستت دارم
تو مومن استی و نمازت بوسه‌هایت است
تو فرق داری، اعتراضت بوسه‌هایت است
از عشق، از امید، از فردا نمی‌ترسی
می‌بوسمت در بین طالب‌ها نمی‌ترسی
می‌بوسمت در گوشه‌ی مسجد نمی‌لرزی
در بین عطر وحشی سنجد… نمی‌لرزی
می‌بوسمت در تاکسی‌ها، در خیابان‌ها
می‌بوسمت بر ضد تکفیر مسلمان‌ها
در بین زخم و خون و تاول‌ها بگیر از لب
در بین شلیک مسلسل‌ها بگیر از لب
می‌بوسمت در بین بغض و سوگواری‌ها
می‌بوسی‌ام در دار و گیر انتحاری‌ها
می‌بوسی‌ام تا لحظه‌ای در آسمان باشیم
در شهر پیر و مردنی‌شان جوان باشیم
گرچه جوانی تیغِ مانده روی گردن بود
با ناله‌ی ظاهر هویدا گریه کردن بود
تنها به خانه ماندن و تنها سفر کردن
با جیب خالی تا ته دنیا سفر کردن
مانند بغضی زیر باران منفجر گشتن
با «سید قطبی» در خیابان منفجر گشتن
شب‌ها «غزالی» خواندن و خواب بدی دیدن
هر برگ گل را در نگاه مرتدی دیدن
در مدرسه آموختن قتل برادر را
چاقو زدن از پشت، گل‌های صنوبر را
شاعر شدن، در حسرتِ با ماه خوابیدن
با «خادم دین رسوال‌الله» خوابیدن
سهم تو از این شهر تنها ناسپاسی است
هر اشک من یک مهره‌ی خوب سیاسی است
آرام می‌آیی بغل می‌گیرمت آرام
گریه نکن، گریه نکن می‌میرمت، آرام
می‌بوسم اشک جاریِ بر گونه‌هایت را
موی ترا، لب‌های خشکت را، صدایت را
با من بگو، یک عمر لب را دوختی ارچند
گریه نکن باغ انارم، سوختی ارچند
غنچه گل نورسته بر روی مزار من!
بر شانه‌ام سر را بمان دار و ندار من
می‌بوسمت در تاکسی‌ها در خیابان‌ها
می‌بوسمت ضد غزالی‌خواندن آن‌ها
می‌بوسمت در منبر مسجد نمی‌ترسی
هرچند می‌خوانندمان ملحد، نمی‌ترسی
در بین زخم و خون و تاول‌ها بگیر از لب
در بین شلیک مسلسل‌ها بگیر از لب
می‌بوسمت در بین بغض و سوگواری‌ها
می‌بوسی‌ام در دار و گیر انتحاری‌ها
می‌بوسی‌ام در سوگواری‌ها و محفل‌ها
می‌بوسمت بر ضد فتواهای قاتل‌ها


شعری از رامین مظهر

«شعری که به قول او، آرزوی معصومانه ای است در برابر کسانی که رسالت دارند تا همه ما را به بهشت ببرد»

امروز که خانم بزرگوار افغان برای کار اومد به خونه ی ما سر درددلش باز شد. از اب و هوا و پوشش گیاهی وطنش گفت

گفت طالبان میخوان زبان ما را بکشند، گفت پسته های ما مزه عالی ای دارن! گفت اگر میتونستم تو وطن خودم میماندم و به اینجا نمیومدم ولی زورم نرسید بهشون...

گله کرد که هرچی میشه گردن افغان ها میندازن! هر جنایتی که میشه! گفت ما هم دل داریم...

 

من نمیدونم سیاست های دنیا چطور پیش میره! میدونم بیماری های منتقله زیاده چون واکسیناسیون کارامدی ندارن! میدونم به علت نداشتن کارت شناسایی ممکنه در یه سری کارای خلاف راحتتر دخیل بشن...

ولی آدمن! خیلی از من و امثال من شریفتر هستن

ایمان دارن به خوبی! به زیبایی عشق میورزن! بعضی از ماها گاهی یادمون میره که همه ی ما آدمیم

مهاجرت دردناکه! رها کردن وطن خانمان سوزه! کاش میشد یادمون نره! 

 

 

 

 

 

  • ۰۳/۰۴/۲۲
  • sid

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی