یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی
آخرین مطالب

اندکی بنشین که باران بگذرد

يكشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۰۵ ب.ظ

دستایی که از عصر میلرزه رو زور میکنم که چند خطی بنویسن! نمیشه ننوشت از حالی که بده

اونم وقتی که کسی نیست که براش حرف بزنی

و حتی اگرم باشه دردی دوا نمیشه دلی که تنگه که گشاد نمیشه

چند روزی بود که به طرز عجیبی دلتنگش بودم و براش بی قرار! دیشب که دلو به دریا زدم دوستش گفت که تو یه خفت گیری خیابونی گوشیشو ازش گرفتن

گفت حالش خوبه ولی از همون لحظه که بهم گفت حال من بده

تصور میکنم که چقدر ترسیده؟ چقدر ممکنه آسیب دیده باشه؟ چقدر اذیتش کرده؟!

من موندم و گریه ای که از دیشب بند نمیاد و حالی که لحظه به لحظه بدتر میشه

و یه عالمه درسی که تلنبار شده 

پس ما کی حالمون خوب میشه جمشید؟!

  • ۹۸/۰۲/۱۵
  • sid

نظرات  (۱)

  • شهـــ ـــرزاد
  • ای وای... آخه چرا تو خیابون گوشی دست می‌گیرن 😕
    پاسخ:
    دیروقت تنها میره بیرون 
    خیلی ناامنه درکل
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی