شنبه، یکشنبه، دوشنبه
سه شنبه روز امتحانه و بعد دوباره من قراره بیوفتم به سرگردونی! مجبور شم از سر وظیفه و وجدان برم خونه بمونم؟
برم سر کار؟
گربه ها رو راهی قرنطینه کنم؟
برم قبرس بمونم؟
ازدواج کنم؟
وای خدایا چقد هیچیم معلوم نیست
تو ذهنم میگم فک کنم این امتحان داشتن و درس خوندن براش اسونترین جای این بخش از زندگیم بوده
بعد از این قراره تازه سختیا رو بچشم
میترسم
از خونواده میترسم
از موحد و اون روی غیر قابل پیش بینیش میترسم
از دوری میترسم
از ازدواج میترسم
از رفتن میترسم
فک کنم فقط از مردنه که نمیترسم
طلسم شده این زندگی
- ۱ نظر
- ۱۸ مرداد ۰۴ ، ۱۶:۴۵