یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی
آخرین مطالب

۱۴ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

به لاک سفید پام نگاه میکنم. به همونی که همه معتقدن زشته ولی من از اون روزی که بهم گفتی از مشکی و رنگای دیگه که بهتره بقیه رو گذاشتم یه گوشه و فقط تو رو شنیدم.
لاک سفیدمو همون روزی که رفتی زدم
گوشه هاش پریده پایینش خالی شده و این نشون میده که خیلی وقته که رفتی
دیروز که از خواب پاشدم گلوم به حدی دردناک بود و میسوخت که حس میکردم اگه ویروس یا باکتری ای اونجا باشه قطعا قمه ای چیزی دستشه و هر وقت که حرصش میگیره تو دیواره های گلوی من فرو میکنه! 
بدنم به حدی درد میکرد که انگار روش یه گله اسب سریع با مقصد نامعلوم چهار نعل تاخته بودن و رفته بودن
و بینی! آخ ازین عضو سوراخ دار موذی نگم برات، کی فکرشو میکنه که گرفتن یکی از سوراخای بینی اینقدر زجرآور باشه؟!
هردفه که یکیو مریض میبینیم میگیم خب مریضیه دیگه خوب میشه و خب سعی میکنیم درکش کنیم که حال نداره، درد داره و باید استراحت کنه؛ ولی حقیقتا که حرف مفته! آدم مریضی و تنهایی رو تا خودش حس نکنه نمیتونه درک کنه!
و این حس کردن یه جوریه که یاد آدم نمیمونه! 
یادمه یه هورمونی بود که طی زایمان ترشح میشد و باعث میشد درد و رنج مادر توی خاطرش کمرنگتر بشه و خاطره ی زایمان اونقدر براش دردناک نباشه... خواستم بگم هرچی میکشیم از همین هورمونه :)