یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی
آخرین مطالب

۱۴ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

نمیدونم چرا ولی تموم تلاشمو میکنم برای تنهاتر شدن! انگار تو ناخودآگاهم حضور بقیه مساوی شده با ترس و عذاب های متنوع! 

ترس از اذیت شدن و اذیت کردن، ترس از از دست دادن! و هزار تا عذاب دیگه

خب اینجور مواقع خیلی روراست به خودم میگم تنهایی سخت تره یا تحمل این چیزا؟ جواب مشخصه

علیرضا اومد که فقط دوست باشه!اما این فقط ایده ی من بود؛ روز اول که دیدمش صداش، قیافش، اخلاقش و منششو خیلی پسندیدم و گفتم به به چه دوستی! البته که مثه پ نمیشد تا ته دنیا باهاش حرف زد و خسته نشد البته که هیشکی پ نمیشه

ولی خب برای من خیلی هم خوب بود

قرار بود دوست بمونیم ولی نشد وقتی به خودم اومدم که دیگه رسما یه چیز ناگفته و نانوشته رو قبول کرده بودم! عمر این رابطه همش سه روز بود‌

ولی تو این سه روز دل من هی میریخت هی دلتنگ میشدم هی مرور میکردم

چیزی که خیلی وقته که برام پیش نیومده بوه! انگار من شده بودم من سه چار سال پیش

ولی عمرش همش سه روز بود بعد یهو نور الهی چشمای منو روشن کرد! که آیدا داری چه غلطی میکنی؟ کسی که دو ماه دیگه کلا داره میره و تو همش استرس رفتنشو داری مگه میشه؟ 

و ناخوداگاهی که سه روز ازش خبری نبود اومد و ترسا رو برام ریخت وسط! 

محافظه کاریم شروع شد

دل تنگی جاشو به دل سنگی داد

رفتم خدافظی کردم برگشتم

کاری که پنجمین باره که دارم تو دو ماه اخیر انجام میدم...

اما اینجوری بهتره! من تحمل ترسیدنو ندارم حداقل تحمل یه ترس جدیدو ندارم...