مهمون داری خسته م میکنه! عادتم به اینکه همه کارا رو خودم انجام بدم و مهمون رو به حریم کارهام وارد نکنم یکی از دلایل خستگیم از این مهمون داری طولانیه! از طرفی اینجور مهمونا روتین زندگیمو بهم میزنن و منم عاشق روتینم
مهمون نواز نیستم میدونم :))) بچگی که با مسئولیت و البته بدی های دنیا و آدما غریبه بودم عاشق این بودم که کسی تو خونمون باشه
به خصوص که در این شرایط پدر مادرم کمتر دعوا میکردن و ارامش داشتیم و خوشحال بودیم
حالا اما من یه میزبان خنده روی دلخونم! خسته م و از طغیان و بدخلقی خودم میترسم نمیخوام مهمونام رو عصبی کنم یا اونا حس کنن مزاحمن ولی اینجوریم دیگه...
قضیه ی رومینا و پدر رومینا این روزا خیلی فکرمو مشغول کرده...
- ۰ نظر
- ۰۸ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۱۱