جغرافی

عجیب ترین چیز هم‌مدرسه ایای دبستانمن :)) 

یکی رفته خارج یکی رفته ناخن کار شده یکی موبایل فروش شده یکی خواننده شده!!! یکی والیبالیست شده یکی مربی رقص شده 

این تنوع تو دبیرستان و راهنمایی دیگه نیست 

همه یا دکتر شدن یا پیراپزشکی یا مهندس! آخه دبیرستان و راهنمایی ما مثلا خیلی مکان پرورش استعدادهای درخشان بود

حالا که نگاه میکنم میبینم تنها کسی که تو اون دبیرستان پرورده شد کسی بود که خودشو ازش نجات داد :)) رفت تهران دنبال کارگردانی و هنرش و حالش هم خدا رو شکر خیلی خوبه 

چقدر هم دوستش دارم! حیف بود برای مرگ روح

نیوشا، همون دوستم که ترم دو پزشکی رو ول کرد و مهاجرت کرد کانادا همش به یاد روزای دانشجویی و رفاقتش با منو بقیه بچه های دانشگاه توییت میکنه، من فکر میکردم اقتضای این کشور و خاکش حسرت خوردنه، ولی ما هرجا بریم این خاک رو لباسمون نشسته با خودمون حسرتامونو میبریم انگار...

نیوشا آرزوی خیلی از ماهاست ولی مصداق بارز مهاجره! یه مهاجر هیچوقت نمیتونه از ته دلش خوش باشه نمیتونه چون هرکاری هم بکنه باز غریبه...

دیگه باید یه چیزایی رو هم قبول کرد جانم.

مثلا جغرافیا رو :) حتی اگه مثه من هیچوقت جغرافیات خوب نبوده باشه و معلم جغرافی هم باهات حسابی لج باشه! حق داشت معلم جغرافیم! من هیچوقت اهمیت جغرافیا رو اونجوری که باید درک نکردم...

جغرافیا بیشتر از هر درس دیگه ای روی زندگی ماها تاثیر داشت.