کمی دیگر
یه ترسی ته دلمه
میگم موحد من به این آرامش شک دارم! همیشه قبل امتحانام هزار تا مصیبت داشتم! حالا نزدیک سه هفته مونده تا امتحانم ولی هنوز هیچی نشده!!!
نکنه این سری دیگه قراره روز و ساعت امتحان اتفاقات عجیب بیوفته!؟ نکنه الان یه خبر بد ترسناک برسه!
میگه نترس! این فکرا رو رها کن! تمرکزتو بذار رو درست!
فایده نداره
من شدم عین یه حیوون ترسیده! طبق غریزه م جمع کردم خودمو و هی به اطراف نگاه میکنم برای پیدا کردن و رفع خطر!
چون قبلا همین موقع ها برای من ترسیده قصه ها پیش اومده...
بدبینم؟ شاید! تو جای من بودی بدبین نمیشدی؟
روزای نسبتا آرومیه! سعی میکنم به استرسم غلبه کنم تا بتونم بهترین خودم باشم روز آزمون! سعی میکنم اون سابقه ی بد آزمون های شفاهی زندگیم رو یادم بره
یادم بره زبونم قفل میشد! دستای یخ عرق کرده ی سر شده رو یادم بره
ذهنم خالی میشد رو یادم بره
به این فکر کنم که این آیدا خیلی فرق داره! این امتحان هم فرق داره!
خیلی سعی دارم که نترسم
از امتحان، حوادث قبل امتحان، تصادف تو خیابون و الی ماشالله!
ولی انگار نمیشه! مگه میشه کسی که ماه پیش صدای بمب و موشک بیخ گوشش بوده و با صداشون از خواب میپریده الان از هیجی نترسه؟
ته دلم میگم بترس دختر خوب! تا دلت میخواد بترس! ولی وا نده! تا جون داری وا نده... به ایوب و مصائبش فکر کن و وا نده!
یکم دیگه قوی بمونم! فقط یکم مونده دختر! بعد دیگه یکم رنگ آرامش رو میبینم :) انشالله!
- ۰۴/۰۴/۳۰