یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی
آخرین مطالب

رفتن

يكشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۹، ۰۸:۲۴ ق.ظ

صبح است ساقیا

کله ی سحر بیدار شدن رو دیگه عادت کردم

هوای تمیز صبح رو نفس میکشم و خنکی و شرجی بامزه‌ش رو تو راه های هوایی فوقانیم حس میکنم و لبخند میزنم 

هوا رو به گرمیه... امسال یه قطره بارونم نیومد! دلم چقد شکسته ازین بی بارونی بی‌مزه

با بابا در مورد کارای مهاجرت حرف میزنیم... هیچکدوم امیدی به درست شدن کارا نداریم ولی تلاشمون رو میکنیم! همه‌ی خانواده داریم برای رفتن از خاکمون تلاش میکنیم

علی رو مدتهاست ندیدم... همچنان داره زبانش رو قوی میکنه! زبانی که مال ما نیست برای رفتن به جایی که جای ما نیست و زیستن با آدمایی که از ما نیستن

من اگر معاصر با هیتلر بودم احتمالا الان یکی از کسایی بودم که الان بهشون فحش میدبم بابت هولوکاست :)))) بابا دختر جمعش کن! همه‌ی جهان مال همه‌ست! 

دکتر میم رزیدنت خسته سال یک جراحی با سرعت هرچه تمام تر داره مقاله ش رو ارائه میده که خلاص شه و بره کمی بخوابه

و حواس منم از نوشتن متنم پرت میکنه :/ لذا سخن کوتاه میکنم

فقط بگم:

این روزا بحث داغ خونه‌ی ما رفتنه! رفتن از وطن! من چقدر میترسم از نوع رفتن! هر نوع رفتن از هرجا...

  • ۹۹/۱۱/۲۶
  • sid

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی