خستگی جنرالیزه
از pms چی بگم برات؟ هرچی بگم کم گفتم! عصبیم بی حوصله م و بی نهایت خسته و مهم تر از همه حساس!
به حدی که میخوام سوپر ماریو رو به خاطر مسج ندادن بعد از بیرون رفتنمون بلاک کرده و تا ابد به او بی احترامی کنم! ینی چی خب؟!
کشیک دیشب زنان بانمک بود یه عالمه جوجه ی آدم در حال شیر خوردن و جیغ زدن بودن! به مامان میگم میخواستم بزنمشون زیر بغلم باهاشون بازی کنم گفت برو بخش نوزادان بزن زیر لپشون بازی کن :))) پنج تا تخت دارم! ۱ و ۱۲ و ۲۴ و تو اون یکی بخش ۱۷ و ۲۵! هیچ ارتباط منطقی ای وجود نداره بین این اعداد فقط انتخابشون کردم! ناراحت کننده ترین مریضم خانوم سزارینی بود که با نفس کشیدن هم احساس درد میکرد! همیشه به این فکر میکردم که وای من حامله شم بعد بزام و اینقدر درد بکشم؟ هیچوقت به این فکر نکرده بودم که خودم حاصل همین پروسه م! یادم رفته بود انگار مادرمو...
این بخش تا اینجاش که خیلی رومانتیک و پروانه ای گذشته! یادتونه که اولین کشیک داخلیم زیر دستم یه مریض تموم کرد!! ولی خب اینجا همش زایمان همش تولد همش ادم کوچولوهای جدید و زشت و لپالو :) ولی فک کنم یه دونشونو بدزدم ببرم خونه نگهش دارم! خیلی فینگولین :)
گفتم خسته م؟ خیلی خسته م! این خانوم دکتر کوچولوی بداخلاقم خیلی حرف میزنه در مورد ادرار ۲۴ ساعته و پروتئینوری! کلا خیلی حرف میزنه:/
پ ن: کاش پنج سال بعدمو میدیدم!
- ۹۷/۰۷/۱۴