یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی
آخرین مطالب

۹ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

سوار ماشین که شدم فرهاد گفت میبینم صورتمو تو آینه :) 

یه نگاه به چشمام تو آینه ی ماشین کردم

به ابروهایی که تازه مرتب و رنگ شدن به چشمای سبز تیره ای که گوشه هاش چین های ریز داره به مژه هایی که به زور ریمل یکم دیده میشدن و به یاد میارم روزی رو همکلاسی دبیرستان داشت در مورد چشم های همه نظر میداد و رسید به من و گفت : ساده!

این ساده خیلی بود! خیلی هست!

هوا بارونی بود همه خوش اخلاق و خندون بودن به خاطر هوایی که من مطمئنم اگه بهشتی باشه باید دماش اینجوری باشه و رطوبتشو عین این هوا تنظیم کنن

خانومی که ازش شیر خریدم داشت جز از کل رو میخوند بهش لبخند زدم و گفتم کتاب خوبیه

ابخند زد و امروز همه لبخند بودن

ولی راستش من بعد از نگاهم به آینه تا برسم به خانوم شیری یکم گریه کردم 

برای همه چیز و هیچ چیز

الان بخش قلبم هر روز از سی سی یو یک میدوعم تو سی سی یو دو هیستوری میگیرم و سعی میکنم از خطوط کج و‌ کوله ی نوار قلب سر دربیارم 

درمیارم یا نمیارم نمیدونم :))) اس تی الویشن رو نگاه میکنم و به پ فک میکنم

خط ایزوالکتریک رو پیدا میکنم و به واو فک میکنم 

لید های مختلف رو چک میکنم و به میم فک میکنم

به سین

به ح

به الف

به همه

این روزا خسته م

جز سه ساعت در هفته با آ تقریبا حوصله حرف با هیشکیو ندارم

برای ف و ح یه آباژور کادو گرفتم :)

بالاخره دارن عقد میکنن آخر همین هفته

خوشحالم براشون 

دیگه چی؟ 

خیلی هست 

بعدا میام مینویسم...

یه روز زود