علی میگه چقد تو بی معرفتی چرا به من زنگ نمیزنی
بعد از مدتها بدون اوردن بهونه میگم افسردگی بهم اجازه نمیده علی جان
و علی خوب منو درک میکنه و دیگه ازم ناراحت نیست
کمی حرف میزنه از پایتخت و بدی هاش میگه از سیگار و مشروب و اعتیادشون میگه از تفریحای به درد نخور میگه از شلوغی و کثیفی میگه و من ته صدای بهونه گیرش دلتنگی این پسر کوچولوی گنده رو حس میکنم
بر خلاف حال و روزم میگم و میخندم و سعی میکنم حداقل اون کمی حالش عوض شه
آخه جگر گوشه ی منه
ازش ناراحتم خیلی ناراحتم ولی جگرگوشه بودن شوخی نیست
ف اون روز بهم گفت تو گوشه ی جگر منی و من چون میدونم الکی حرف نمیزنه خیلی ذوق کردم. یه ابراز علاقه ی خوب شنیدم
علی هم گوشه ی جگر منه
از همون روزای اولی که اومد با اون کله ی کوچیکش با اون چشمای معصومش همون چشمایی که بعد گریه منو به خاک سیاه میشونه
از همون روزا علی گوشه ی جگرم جا گرفت :)
علی اگه بره ازینجا گوشه ی جگرم زخم میشه، خون میاد
برق دو ساعتی هست رفته بعد از اون طوفان نوح! صدای وحشتناک آسمون منو یاد دفعه ی قبل انداخت که میم دلداریم میداد
خلاصه آسمون حسابی مست شده میباره و داد و فریاد میکنه سیاه مستیش ما رو ترسوند
ولی سکوت و تاریکی و موسیقی فضای خوبی ایجاد کرده هوام خوب شده
به قول رفیقمون هوا سوپر شده
میریم لذت ببریم جای شما
یاد شمام هستما
شمایی که این روزای سخت رو میخونی و همراهی
- ۱ نظر
- ۱۳ مهر ۹۸ ، ۰۰:۲۰