Please let me go
نگاه
تنها چیزی که بعد از مدتها خواستم بهش نشون بدم غم بود در نگاه
سعی کردم تمامم در چشمام باشه
چشمام خود من بود با هر پلک جمله ها تمام میشد با هر چرخش مردمک فراز و فرود اتفاق می افتاد
چند ثانیه
و بعد چرخید
پشت کرد به تمام من و رفت.
پ ن: هیچوقت هیچوقت و لطفا هیچوقت از من نخواه با آدمای اطرافم ارتباط برقرار کنم
من از اون لعنتیای دو پای عقده ای متنفرم
نمیدونی چقدر میتونن درد به من تحمیل کنن
میخوام برم از اینجا
اینجا که میگم منظورم این شهر و کشور و قاره نیست منظورم این سیاره ست فکرشو که میکنم میبینم این دو پاها حتی تو فضام هستن
پس ازین جهان شاید
برای همه چی دیره و زوده!
من خسته شدم از بازنده ی برنده نما بودن
من خسته م از صبر و انتظار و امید
میخوام مثه همین قطره ی اشک که سر خورد و رفت و ناپدید شد در تار و پود بالشم برم
بند بند وجودم غمگینه
به اندازه ی هزاران قطره ی اشک شور و داغ میتونم ببارم
دیده مون خونبار شد رفیق
بس کن دیگه
بس
- ۹۸/۰۷/۱۶