یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

مرسی همه ی مشاغل

دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۲۳ ق.ظ

تو هر مغازه ای که میرم 

از میوه فروشی و لوازم یدکی و لوازم خونگی و‌ لبنیاتی و شیرینی فروشی و قصابی تا هر چیز دیگه ای با خودم میگم اگه اینام طرز تفکر مادر پدر منو داشتن که فکر میکنن آدم یا باید دکتر شه یا هیچی چی میشدیم ما 

بعد میترسم از اینکه الان همه همینو از بچه هاشون میخوان 

یا حداقل خواسته ی ایده آلشون دکتر و مهندس شدنشونه 

به این فکر میکنم اگه این آدما نباشن همون دکترا چقدر لنگ و ناتوان میشن و به این فکر میکنم کاش ما اعتماد و احترام و علاقمون به آدما رو بر اساس هیچی جز انسانیتشون قرار ندیم 

ملاک واقعی چیزی جز این نیست

جهان بدون این شغلا جهان ترسناکی میشه 

فقط کاش اینجا رفاه یکسان تقسیم میشد تا هیشکی محرکی جز علاقه برای انتخاب شغل آینده ش نداشت...

میدونی این فقر فراگیری که در همه ی ابعاد دامنمونو گرفته پایان نداره

راستش دیگه الان از نظرم همه فقیریم

آدمای تهی ای هستیم که کلا در مورد زندگیمون دچار سوتفاهمیم

و بدیش اینه که چیزی قرار نیست عوض شه و این وضع ادامه خواهد داشت

امشب تو یه جمعی بودم که یادم رفته بود ظاهرم چجوریه اصلا و این خیلی خوب بود که دائم فکر نمیکردم الان ممکنه قشنگ نباشم 

راستش بعد از مدتها خلوت و تنهایی جمع بدی نبود این چند ساعتی که کنارشون بودم بهم چسبید

امروز عین پرسید چطوری میتونی تنهایی زندگی کنی یهو یادم اومد که من چه آدم خفنی هستم که این چند سالو اینجوری دووم اوردم در تنهایی تقریبا مطلق

نه که چیز خوبی باشه ولی تحسین برانگیزه برای خودم :) 

 

  • sid

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی