یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

بس‌که ما دنبال زندگی دویدیم،بریدیم

چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۸، ۰۱:۰۷ ق.ظ

زندگی پر از جدایی های متوالیه پر از رنج‌ های اجباری که به دنبال مکانیسم های دفاعی روان ما ازش میگذریم

بچه ی اول خونه بودن هرقدرم سخت باشه یه مزیت داره 

اونم اینه که تو زودتر میری 

وقتی یه جا بمونی و یه عده ازش برن اونجا میشه خونه ی خاطرات و گذشته ها 

به خصوص اگه آدم افسرده و بچه محوری باشی

پدر و مادر من باید مثل بیست و چند سال پیش بازم دو تایی باهم زندگی کنن با این تفاوت که میدونن این دو نفره دیگه قرار نیست سه نفره بشه

حالا اونا باید اتاق منو علی رو تحمل کنن

وسایل منو علی رو تحمل کنن

در و دیوار خونه رو حداقل تا مدتی که تنهایی براشون عادی و باورپذیر بشه تحمل کنن

ما دیگه قالب خونواده ی روتینمون رو از دست دادیم واین برای همه ی ما تلخ و سخته 

منی که این همه وقت تنها بودم بعد دیدن اتاق علی اشکم روون میشه

و وای به حال والدین افسرده م

علی حالش خوبه آینده پیش روشه و من همه ی اینارو میدونم ولی این تغییر قالب منو آزار میده

اینکه دیگه وقتی میام خونه فاصله م باهاش یه دیوار نیست

اینکه دیگه اگه صداش کنم ازونور دیوار صداش نمیاد...

پدر ومادر من هر دو شاغلن 

بیشتر روزشون رو بیرون از خونه میگذرونن ولی از همین الان ازروزای تعطیل میترسن و برنامه میریزن که با ما باشن...

و من از دیدن غمشون میشکنم

مثل یه شاخه ی خسته ی خشک

و زندگی جدایی های مکرری‌ست که به یک جدایی بزرگ ختم میشود.

  • sid

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی