یک جنین بیست و چند ساله

بایگانی

کنسرت!

شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۰۰ ب.ظ

کنسرتی که دیشب رفتم صرفا برای کمی شادی و جیغ و داد بود الحق بدم نبود

راستش اولش که رفتم دیدم همه نوجوونن یکم به خودم فحش دادم که آخه دختر کی به پیشنهاد دختر دایی ۱۵ سالش میره کنسرت ولی دیگه بعدش گفتم رها کن و لذت ببر حالا که اومدی

کلا همه دبیرستانی بودن پسر بچه ی کناریم که گمونم نهایت ۱۲ سالش بود پشت سرم چند تا دختر و پسر دبیرستانی نشسته بودن دخترا نگران امتحان عربی فرداشون بودن و یکی از پسرا داشت توضیح میداد که چرا از تیزهوشان اخراجش کردن چی شد که از تجربی رفت انسانی 

دخترا هی داشتن فکر میکردن که چجوری برن با خواننده عکس بگیرن 

دوستی رو تو بک استیج دیدن و خوشحال پاشدن که برن عکس بگیرن ولی چند دقیقه بعد با قیافه های اویزون اومدن و حالا نوبت پسرا بود که یکمی بهشون بخندن و بعد بخوان خودی نشون بدن و به دوستاشون زنگ بزنن که به اندازه چند تا عکس وقت خواننده رو بگیرن که البته نفهمیدم موفق شدن یا نه

خواننده کی بود؟ یه پسر متولد ۷۳ ینی نهایت دو سال از من بزرگتر که با چند تا ترک جوون پسند و مد روز معروف شده بود و بر و رویی هم داشت و از این لباسای گل و گشاد پوشیده بود از همون شلوارا که خشتکشون بین زانوشونه :)) 

ولی خب به قول الناز دختر داییم هاتست بوی اور! برای این نسل گویا این چیزا خیلی جذابه 

به نظر من اما یه پسر جوون جوگیر بود که مثه مرغ راه میرفت و در عین حال هنوز هم کمی ترس و خجالت از صحنه داشت و راحت نبود و هنوز برای کنسرت گذاشتن و گرم کردن فضا خیلی کم تجربه و سر به زیر بود در کل صدای خیلی بدی نداشت و اگه سعی نمیکرد بالا بخونه گوش خراش نمیشد

دختر کنار دستیم کل کنسرتو فیلم گرفت و جیغاش واقعا گوش خراش بود منم تا جایی که حنجره بهم اجازه میداد جیغ میزدم ولی انصافا صدام توی صدای بقیه خیلی گم‌ بود و فکر میکنم دلیل داد و بیداد من با همه ی ادمای تو اون سالن فرق داشت.  

 اکثر مردم دوربین دستشون بود و من همش متعجب بودم که خب فیلم که همه جای اینترنت با کیفیت بهتر هست چرا از لحظه لذت نمیبرین؟!    

تو سالن دو تا از این سلبریتی های اینستاگرامی هم بودن و دیگه نوجوونا رو هوا بودن از شدت این همه شهرت و هنر :)))

همه ی این شور و هیجانو با یه لبخند نگاه کردم و از انرژیشون انرژی گرفتم

وقتی الناز از کراشاش میگه من هنوز یاد پارسا پیروزفر و بهرام رادان خودم میوفتم و دیگه اگه بخوام خیلی امروزی و‌کول باشم میگم نوید محمدزاده!  

بعد هم عین گفت که برم قبل رفتنش از این شهر برای همیشه بیینمش... راستش زیاد نگران نیستم از رفتنش چون به هر حال من نباید هیچوقت به دوستی های این شهر دلخوش باشم... تهش یا میشه پ یا میشه همین عین 

خلاصه رفتم و خداحافظی کزدم و نگاه های غمگینش که بوی دلتنگی میداد رو با نگاه های خیلی خیلی معمولی جواب دادم و بغلش کردم و بهش گفتم خداحافظ


  • sid

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی